ŠΞЙĆǾŘ
مردی از دنیای مجازی
| ||
|
شاید شما هم نام " گریگوری پوتمکین " را شنیده باشید, چرا که نام او در دنیای سینما به کرات عنوان شده است – و تا امروز دهها فیلم درباره او ساخته شده است , این شخص هیچگاه فیلم نساخت و حتا فیلمهای که درباره اش ساخته شد را هرگز ندید . " گریگوری پوتمکین " با مقوا و رنگ به ساختن روستاهای کوچک پرداخت و دهقانانی شادمان که از این سو به انسو میرفتند, را در انها گنجاند . او این کارها را برای خوشحال کردن زنی انجام داد که وی را بسیار دوست میداشت . ان زن کسی نبود جزء ملکه روسیه " کاترین کبیر ".! " پوتمکین " مردی بود که امروزه زندگی و کارهایش در هاله ای از ابهام باقی مانده است . بسیاری از کارگردان هایی که در مورد وی فیلم ساخته اند, معتقدند که او با ملکه کاترین بصورت پنهانی ازدواج کرده بود .. ولی هیچ مدرکی قانع کننده ای در اثبات و یا ابطال این نظریه وجود ندارد . هر چه که بود – تنها این را میتوان حدس زد – که او در نزد ملکه کاترین از مقام والائی برخوردار بوده است . در سال 1783 میلادی و قتی " کاترین کبیر " شبیه جزیره " کریمه " را تصرف نمود, " گریگوری پوتمکین " را فرماندار ان ناحیه ساخت . وظیفه او این بود که ان سرزمین بی اب و علف را مبدل به کشوری پر رونق کند . " پوتمکین " با قوه تخیل و اراده ای راسخ دست بکار شد . او صدها عمل اصلاحی را به " کاترین " قول داد و در ظرف سه سال چندین سفر به شمال روسیه کرد تا موفقیتهایش را به عرض ملکه برساند . ملکه " کاترین " که از این گزارشها به وجد امده بود, اظهار تمایل کرد تا به چشم خویش شاهد این اصلاحات باشد . البته " پوتمکین " واقعا" ان سرزمین را شکوفا نکرده بود – بلکه به خاطر عشق به ملکه و فریب دادن او این سخنان را به عرض ملکه رسانده بود . وقتی " کاترین " خواست تا " کریمه " را از نزدیک ببیند, " پوتمکین " ناچار شد که بکار خود شتاب بدهد . " کاترین " بازدیدش از " کریمه " را بر روی یک سورتمه سلطنتی مخصوص که توسط سگها کشیده می شد – شروع کرد که به بزرگی یک اطاق بسیار بزرگ بود . او چهل هزار کنیز و غلام را نیز با خود اورده بود . در هر ایستگاه بین راه پانصد راس اسب تازه نفس و سگهای سورتمه کش منتظر تعویض شدن بودند . پیشترفتهای بین راه چشمان " کاترین " را خیره کرده بود . خانه های قدیمی با مقواه مرمت شده بودند . دختران جوان در مسیر ملکه گل می انداختند و اشخاص مسن و مریض را در خانه ها نگه داشته بودند تا دیده نشوند . درختهای مصنوعی خرابه های ویران را از دیده مخفی میکردند . گدائی ممنوع بود و به دستور " پوتمکین " همه چیز میبایستی پر از شادی و مسرت وانمود می شد . سالها قبل " کاترین کبیر " همان مسیر را پیموده بود و بدبختی و خشم مردم را بچشم خود دیده بود, ولی اینک از این همه تغییرات سخت تحت تاثیر قرار گرفته و کاملا متعجب شده بود . او خطاب به سفیر کبیر فرانسه گفت : ایا شبیه سرزمین پریان نیست.؟ همه اینها فقط چشمه کوچکی از کارهای " پوتمکین " هستند .! سفر واقعی در سرزمین پریان از رودخانه "دنپیر " شروع شد – هفت قصر شناور عظیم و هشتاد کشتی کوچکتر سه هزار نفر از شخصیت ها را از جلوی عجایب تمام نشدنی عبور میدادند . در حالیکه " کاترین کبیر " و ملازمان سلطنتی اش زیر سایبانهای ابریشمین می لمیدند و در بشقابهای طلائی شام میخوردند, یک منظره خارق العاده در پیش چشمانشان گسترده بود . روستاهائی که به طاق نصرتهای باشکوه مزین شده بودند . گله های احشام که مشغول چرا بودند . روستائی های بی غم که هنگام غروب به رقص و پایکوبی میپرداختند و همه چیز و همه چیز نشان از خوشی و رفاء مردم میداد .. " کاترین " اصلا نمیتوانست حدس بزند که ان سرزمین نظرات شما عزیزان: |
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |